گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ

تو زندگیم یه صفحه جدیدی رو باز کردم  که توش غم و غصه کمتر هم بشه چند روزیه خونمو همه چی خوبه مامانم داره امیر حسامو بزرگ میکنه بابام هنوز با کارای ساختمون مشغوله و امرور ازم خوب کار کشید هنوز دستامو و شکمم درد میکنه خواهربزرگم با امیر و شوهرشو و کارش مشغوله ، خواهر کوچیکم داره کار میکنه و مشغوله,البته تنها نگرانیم هم خواهر کوچیکمه که خدا کنه زود ازدواج کنه و یکم از خونه دور بشه تا حالش بهتر بشه امیرحسام هم که داره شیرینی خونمونو تامین میکنه این وسط همه به فکر کار و آینده منن هرازگاهی حرفی باز میشه و میگن میخونی زیست منم یکم میخونم و میگم اره.هی حرف از اینده میشه و من هی حرفو دارم میکشم سمت اینکه باید به چیزایی که دوس داری برسی نه چیزای خوب. دارم قرص اشتها آور میخورم تا یکم چاق شم مث گاو میخورم خدا کنه اثر کنه.خداروشکر همه چی خوبه ، میخوام اردوی جهادی که عید میخواد تو جنوب کرمان انجام بشه برم خدا کنه خواهرم گیر نده بگه بمون تا یکم بتونم خودمو خوشحال کنم خیلی دوس دارم برم واسه مردم کمک کنم.اون روز هم وقتی لباسامو دادم خیلی خوشحال شدم.حس واقعا خوبیه خدا بخواد اول مشهد میرم بعد هم میریم ک گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

یه جورایی کار بد شهره منو سرد کرده الان با اینکه بهش فک میکنم ولی اندازه قبل نمیخوام باهاش زندگی کنم  بداخلاقیاشمنو ازش سرد کرد و الان اندازه قبل حسرت نمیخورم که چرا اشتباه کردم ، حاج آقا اون روز تو قطار میگف زن رو فقط واس برنامه میگیرن تو دین اسلام من خیلی ناراحت شدم به یه دختر با چشم اون کارا نگا کردن واقعا اشتباهه یعنی چی اصلا واقعا نمیتونم قبول کنم دین اسلام اینو بگه، به افریده خدا فقط با هدف برنامه ازدواج کردن اصلا واسم گناهه، اونم انسانه چرا باید زن هر وقت تمکین کنه و وظیفشه پس احساس و عشق  و اینا کجا رف من دوس دارم همه چی از لحاظ احسلس برابر باشه یه جورایی فک میکنم کسایی که از قران این برداشت رو کردن به نفع خودشون این برداشتو کردن و کاملا به زنا حق میدم که بخوان حق خودشونو بگیرنیا یه چیز دیگه میگف با یه آیه میتونی عمل زشت خودتو خوب کنی مثلا صیغه اخه این چه حرفیه منمیگم یه رابطه در حد خوب بین پسر و دختر هر چند نامحرم خیلی بهتر از اینه که با یه آیه زنا کنی یه جورایی دارم از اخوندها متتفر میشم خوشم که نمیومد دارم متنفر هم میشم خدا به ما عقل داده من با فکر خودم میرم گناهشم گردن خودم گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

امروز بازی تراکتور و پرسپولیس رو رفتیم خیلی حال داد هرچند یاد حرف شهره بعد دربی افتادم که حتی اونجا هم منو اشتباه فهمیده بود فک میکرد من استقلالیم یعنی خیلی خوشم میاد که خودمو اشتباه معرفی میکنم یا طرف مقابلم اشتباه میفهمه به هر حال شهره دیگه رفت و جای اونو هیشکی نگرفته نمیخوام اشتباه قبلیمو تکرار کنم و 4 سال منتظر اونی که رفته باشم خودمو راحت میکنم اگه کسی دوسم داشت و تونستم دوسش داشته باشم فرار نمیکنم دیگه مطمئنم حتی به من فکر هم نمیکنه انقد لج بازه  بورس ترکیه هم هیجان داره اخه معلوم نیس قبول شم یا نه اصلا قبول شدم هم معلوم نیس برم سربازی و قضیه معافیت هم یه هیجان دیگس که هر روز منتظر خبر خوب هستم بین همه این مشکلات ، مشکلات نه هیجانات این سن بگم بهتره فقط یکم دور بودنم از خدا اذیتم میکنه  نماز میخونم دو هفته بعد نمیخونم تنبلی میکنم ولی واقعا محیط خوابگاه هیچی ادم منظم نیس به خاطر اونم هس  چیزایی که الان باهاش مشغولم مختص این سنمه میدونم شاید چند سال بعد نه به فکر شهره باشم نه به فکر سربازی نه به فکر اینکه میخوام کجا برم ، اینم باعث میشه روحیمو داشته باشم و با اینا زندگی کنم شهره می گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

دیروز به لطف دوستم مریض شدم و شب خیلی حالم بد بود صب با امین رفتیم کلینیک ،طبقه دوم که رفتم همه خاطره ها یادم اومد ،دلم گرف که چرا این دفعه اون پیشم نیس منو ببره دکتر آخه من همیشه باهاش میرفتم دکتر

ولی به قول دکتر هرچه زدوست رسد نکوست 

خدا خنده رو از زندگیم کم نکنه این مریضی ها میاد و میره شاید یه روزم مارو با خودش برد 

یه چیز دیگه هم اینکه قلبم ظهر خیلی بد درد داشت ولی الان خوبم

خدا همه مریضارو شفا بده حالا من خیلی مهم نیستم 

 

گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

چند ماه پیش وقتی داشتم از اوج ناراحتی قدم میزدم با امین که اهل ترکیه هس آشنا شدم و با هم دوس شدیم از من 10 سال بزرگتره ولی باهم رابطه خوبی داریم مث داداش بزرگتر من شده ، من تو خیلی کارا بهش کمک میکنم اونم از تجربه هاش بهم میگه و باهم تو خیلی چیزا بحث میکنیم و نتیجه های خوبی میگیریم یکی از این بحث ها در مورد شیعه و سنی بود که دید بد من نسبت به خلافای سنی رو تغییر داد  اصلا چرا ما شیعه هستیم مثلا شاه اسماعیل صب از خواب پا شد و گف همه شیعه باشیم بعد هم روحانی های ما و ماها به خاطر یه تصمیم ادم که اصلا نمیشه گف درسته داریم فلسفه می بافیم باید خلافت به علی می رسید و عمر و ابوبکر و عثمان خیلی کارای بدی کردن پس حق با ماس  بعد بحثامون جدا نتیجه گرفتم نه تنها بد نبودن بلکه خیلی هم خوب بودن و تو این بحث حق نداریم حق خداس و کتابش  نمیخوام بحثشو باز کنم فقط دارم به نتیجه کلی میزسم تو خیلی چیزا حق یا درست نداریم  از تصادفات خوب گفتم یکیشم شهره بود که فک کنم بهترین تصادف زندگیم بود حیف شد که نتونستم کمکش کنم واقع میخواستم یه زندگی خوب بهش بدم یعنی هدفم فقط خوشحال کردتش بود ولی خب خدا واسش زندگی بهتر گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

این سوالی بود که اون شب از امین و علیرضا پرسیدم جواب های خوبی دادن علیرضا گف واس کسی که هدف داره بعد ما گفتیم که اگه اینطوری باشه باید هی تو زندگیت هدف داشته باشی و اینکه بعد رسیدن به هدفات خوشیش زود میگذره مث دانشگاه قبول شد بعد امین گف واس کسی که عاشق باشه و دوست داشته باشه یعنی هر وقت عاشق باشی چیزای دیگه واست مهم نمیشه و ازش میگذری جواب امین رو منم قبول داشتم  اما بعدش امین یه چیز دیگه گف که میگم ولی در مورد همین اینو بگم که واقعا اینطوریه وقتی با شهره بودیم هر حرف بد یا ناراحت کنندهای که میگفتن راحت ازش میگذشتم چون مهم نبودن مهم اون بود همه چی تو چشمم خوب به نظر میومد یه حس عجیبی بود واقعا نمیشه توصیفش کرد اما امین بعدش گف که بعد یه مدت خسته میشی تو باید هی عشق بورزی یه روزی خسته میشی گف الان من با کسی دارم اردواج میکنم که اون عاشق منه من فقط دوسش دارم اون داره واسه من تلاش میکنم  بعد یه سوال پیش اومد که اقا با کسی که تو رو دوس داره ازدواج میکنی یا با کسی که تو عاشقشی  جواب من دومی بود ولی جواب امین اولی دلیلش رو هم گف تو الان سنت پایینه بعدا تو هم اولی رو قبول میکنی ولی من اصرار گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

فردا ولنتاینه و خیلیا خوشحالن ولی اصلا به فکر این نیستن که یه روز ممکنه اونی که دوسش دارن پیششون نباشه مث من که سال پیش اصلا باور نمیکردم یه روزی تموم بشه رابطمون ناراحت اصلا نیستم این روزا، اصلا به چیزایی که نذارم و بقیه دارن حسرت نمیخورم خداروشکر خصلت خوبی دارماز بچگی اینطوری بودم با خودم بیشتر مقایسه میکردم خودمو به وبلاگش که سر نمیزنم عکس پروفایلشم چک نمیکنم تو کلاسا هم نمیبینمش در نتیجه ناراحت نمیشم :)) خدا نکنه فردا یکی بهم کادو بده یعنی میترسم که اون دختره جو کیر بشه و تو ولنتاین چیزی بگیره چون واقعا خیلی زوده بخوام دوباره خودمو درگیر کنم ،از اون بدتر اگه کاری کرد نمیتونم دلشو بشکنم بگم نه چون نمیتونم  پس فردا روز خاصی واسه من نیس انشاالله هیچ کسی از عشقش جدا نشه که همه دردا از اونجا واسش شروع میشه  از خودمم الان راضیم عذاب وجدان ندارم و شبا راحت میخوابم ،یه جورایی احساس میکنم تو خلا هستم  ببینیم فردا چی میشه    گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

دیشب خونه نیما اینا بودم بعد یه چند ساعت ترس از تصادف خونه رسیده بودیم و یکم دورهمی حرف زدیم از نامزد من پرسیدن یکم خندیدیم شب که خوابیدم فک نمیکردم انقد خواب خوبی ببینم  تو خواب دیدم شهره اومد تو بغلم گریه میکرد و بوسم کرد یادم نمیاد چرا همچین کاری میکرد ولی خیلی خوشحال بودیم بعد رفتیم پیش بابای من شهره به طور عجیبی داش میخندید منم تو خواب داشتم دعا میکردم خواب نباشه خلاصه خیلی خواب خوبی بود از خواب که پاشدم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم واقعا خوشحال بودم .قربونش برم الان نمیدونم چیکار میکنه یعنی چند روزه اصلا ندیدمش میترسمم ببینم وبلاگشم که نمیرم خبر ندارم چیکارا میکنه  یه چیز دیگه تو خواب هی ازش میپرسیدم چرا برگشتی هی گریه میکردم که اگه میخوای دوباره ولم کنی چرا اومدی اونم گریه میکرد عالی بود عالی   گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...

فک کنم فقط به این دلم بدهکار نیستم اخه هر چی میخواد نه نمیتونم بگم واس اینم هس که انقد حالم خوبه ، دیروز دلم گف یه سر وبلاگش بزن شاید چیز خوبی باشه گفتم نه ولی بعد یادم اومد خیلی وقتا دلم راس گفته .رفتم وبلاگش عنوانشو دیدم گفتم اه بیربطه و اومدم بیرون بعد دلم گف دوباره برو بخون این دفعه رفتم کامل خوندم اخرش خوندم که میخواد بعضیارو ببخشه و از اون بهتر داره به خودش اشتباه میگیره و مشکلات رو فقط از بقیه نمیدونه این یعنی شهره خوب. خواستم کتابی که گفته و داره اونو میخونه و حالش خوب میشه رو بگیرم منم بخونم ولی پولشو ندارم یکمم میخندم به خودم کلا میکفتم اخه ادم با کتاب حالش خوب میشه ، بشین با خودت حرف بزن ببین کجای کار اشکال داره ولی درک نمیکردم که خیلیا این کارو بلد نیستن و اینجا کتاب جواب میده  خبر جدید نیمارو بار سوم میفرستیم سربازی، قرار گذاشتیم یه برنامه شمال قبل رفتن بزاریم که اونم پول باشه میریم .جالبه پول خیلی کارارو ندارم ولی مشکل خاصی ندارم نمیدونم شاید تو چیزای اساسی هنوز پول کم نیاوردم و درک نمیکنم  این روزا دوس دارم برم یه جایی داد بزنم خدا دوست دارم که این فرصتو بهم دادی زندگی ک گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ...